تسهیلگری دینی از احکام تا روش
قسمت اوّل: (گذری تاریخی بر گوشهای از تفکّرات و رفتار دکتر حشمتاللّه مقصودی)
«آیا انقلاب اسلامی و تمرکز نیروها و وحدت هدف، شکلِ دیگری از دیکتاتوری و استبداد است؟»
این پرسش مهمّی بود که در صدر یک نوشتار طرح شد. تنها یک روز قبل از آمدن امام به میهنمان، روزنامهی اطلاعات این مطلب را با عنوان “چرا از اسلام هراس دارید؟” چاپ کرده بود. [۱] نویسندهاش دکتر حشمتاللّه مقصودی بود. روحانی که علاوه بر تحصیل در حوزه، تجربه تحصیل در سوربن فرانسه را هم داشت. در زمان نگارش این نوشتار، دکترای حقوق قضایی داشت و وکیل پایه یک دادگستری بود. در فنّ خطابه و منبر نیز، به نسبت معروف و موفّق به حساب میآمد. هم در هیئات با سابقه و سنّتی همچون حسینیّه بنیفاطمه سخن میراند و هم در محافلی همچون حسینیّه ارشاد. هر چند که خود بعدها از مخالفین دکتر شریعتی شد:
« آقای دکتر مقصودی نیز ساعت ۲۰:۳۰ روز ۱۳۵۱/۸/۹ در مسجد احمدیه واقع در سی متری نارمک ضمن حمله به کتاب آقای دکتر شریعتی اظهار داشته در سر تا سر کتاب به علماء فحاشی شده و بر خلاف دستورات دین اسلام، جوانان روشنفکر را تعلیم می دهد.»[۲]
در حدود چهل سال سابقهای که در وعظ و خطابه داشت، به مساجد مختلفی دعوت شد. یکی از آنها مسجد “شفا” بود. مرحوم آیت اللّه سید رضی شیرازی، در قامت یکی از علمای تهران و امام جماعت این مسجد، میگوید:
« در شبهای محرم و صفر، برنامهها و مراسم خاص داشتیم و از سخنرانان و روحانیون واعظ دعوت میکردیم. چون جوانان، دانشجویان و افراد تحصیل کرده مسجد بسیار زیاد و طالب مطالب علمی، تاریخی و مذهبی بودند، از اشخاص مشهور و منبریهای باذوق و عالم دعوت میکردم و جمعیت زیادی از جوانان و خانوادهها میآمدند و پس از سخنرانی، جوانان گرد بنده و سخنران حلقه میزدند و در همان زمینههایی که سخنرانی میشد، سؤالات علمی و مذهبی میپرسیدند و من هم با سخنران شرط میکردم که پس از سخنرانی و منبر بلافاصله نروند، بلکه پای منبر بنشینند و به سؤالات و شبهات مستمعان پاسخ گویند. آقایان امامی کاشانی، فاطمینیا، دکتر حشمت الله مقصودی و… در مناسبتهای مختلف سخنرانی میکردند؛ به خصوص در ماه مبارک رمضان و محرم و صفر که مؤمنان اشتیاق بیشتری داشتند، این سخنرانان هم بیشتر دعوت میشدند.
یکی از سخنرانان، دکتر مقصودی، تحصیلات دانشگاهی در ایران و فرانسه داشت و یک دهه برای صحبت به مسجد شفا آمد. در رابطه با عبادت، ظاهر و باطن آن صحبت میکرد و اینکه پوسته عبادت و ظاهر آن مهم نیست، بلکه آنچه اهمیت دارد، جان و مغز عبادت است. بعد از منبر جوانهای زیادی دور او جمع شدند و ایشان از من خواست جواب آنها را بدهم. قبلا به او گفته بودم نمازگزاران و جوانان این مسجد با جاهای دیگر فرق دارند و آقای مقصودی هم قبول کرده بود بحثهای استدلالی و قانع کننده بگوید، لذا به او گفتم: “سؤالات در رابطه با مباحث و صحبتهای شماست و من پاسخگو نیستم.” »[۳]
این نوع تفکّرات در آن زمان کم نبود، همانگونه که الآن نیز هست. با این تفاوت که ابزار فضای مجازی قدرت پمپاژ را صد چندان ساخته! وقتی آیت اللّه گرامی نامهای به نجف نوشت تا از انجمن حجتیّه گزارشی به امام بدهد، به این نکته نیز اشاره کرده بود که: «اینها برای مردم، بین دینِ سخت و بیدینی، دین راحتی درست میکنند و مردم هم که خواه ناخواه به دنبالِ آرامشِ همراه با وجدان هستند، سراغ دین راحت میروند.»[۴]
این که چنین نگرشی به انجمن حجتیّه تا چه میزان درست بوده، فرصتی جداگانه میطلبد؛ امّا حدّاقل شاهدی است بر وجود چنین تفکّراتی در آن عصر. تفکّری که شاید بتوان “تسهیلگری احکام دینی” نام نهاد.
مرحوم آیت اللّه سید رضی شیرازی که جوانان و شبهات ایجاد شده را به خود دکتر مقصودی واگذار کرده بود، در ادامه میگوید: «پس از مدتی، بحث و گفت وگو بالا گرفت و [دکتر مقصودی] از عهده برنیامد و عصبانی شد. به ایشان یادآوری کرده بودم اگر صحبت یا حدیث ضعیفی بگوید و نتواند سؤالات و شبهات افراد را پاسخ بگوید، مقصر خودش است و نباید جوانان را تقصیرکار بداند، ولی دکتر مقصودی از سؤالات بچههای مسجد چنان عصبانی شده بود که پرخاش میکرد. جوانان هم کوتاه نمیآمدند و میگفتند اگر اهمیت در باطن عبادت است، پس هنگام نماز میتوانیم به هر طرف بایستیم و لازم نیست رو به قبله باشد. یا دراز میکشیم و حمد و سوره میخوانیم و دیگر ظواهر را نیز رعایت نمیکنیم و… آقای مقصودی از شدت ناراحتی، کنترل خود را از دست داده بود و من به جوانان اشاره کردم که بهتر است دیگر ادامه ندهند.»[۵]
سالها از این ماجرا گذشت. پدیدهای انسان را به خود مشغول ساخت با عنوان “اینستاگرام”. و حال حمیدرضا (فرزند دکتر حشمتاللّه مقصودی) که برای خود دکتری شده، در صفحهی اینستاگرامش تصویری را منتشر نمود از یک جلسه. جلسهای با موضوع “خودآگاهی” که چند جوان از دورهی ۱۸ مدرسهی احسان، در کنار دکتر نشسته بودند. قاب عکس “دکتر حشمتاللّه مقصودی” هم روی دیوار نصب بود. و در کپشن این پست، آمده بود: « پروسهی اعتقاد ورزیدن و مفهوم جلسات اعتقادی برای این نسل، خیلی با آنچه ما در جوانی دنبال میکردیم تفاوت کرده. فرزند زمانمون باشیم. »
دکتر حمیدرضا مقصودی که لقب “بنیانگذار دورههای تسهیلگری دینی” را برای خود پذیرفته، حتما خاطراتی از آنچه که راجع به پدرش و پرخاش او ذکر شد را در مورد دیگران هم شنیده. افرادی که در امر آموزش عصبانی شده و کنترل خود را از دست میدادند؛ چه بسا خودش نیز تجربه کرده باشد. لذا در یکی از استوریهایش اینگونه مینویسد:
«توصیههای بدون عشق (که زیرش عشق نیست، از سر عشق نیست) کار نمیکنن؛ همونطوری که فلزات معدن نمیتونن مثل چاقو چیزی رو ببرن یا به عنوان ستون زیر بار سقفی برن! حقایق در کورهی عشق پخته میشن، به آلیاژ مناسب تبدیل میشن، محکم میشن، جاشون رو پیدا میکنن و میتونن موثر واقع بشن. عناصر همه جا هستن. کوره عشق رو روشن کن تا فرآوریشون کنی… فکر کن به چهل سال سکوت و چوپانی!» البته این که منظور از عبارت پایانی چه بود، قضاوتش با شما!
شاید برایتان سئوال شده باشد که اساساً “تسهیلگری دینی” دیگر چه مقولهای است؟ پاسخش نه در تخصّص نگارنده است و نه ارتباط مستقیم با موضوع این قسمت از مطلبمان دارد. امّا اگر بخواهم از اندک مطالعهای که کردم و آنچه فهمیدم، مختصری را انتخاب نموده و تقدیم کنم، میشود این چند خطی که جناب دکتر نوشتهاند:
« تسهیلگری روشی است که میتوان آن را ثمره بروز دموکراسی در نظام آموزشی و روش تدریس در دنیای مدرن دانست. اگر بخواهیم از اصطلاحات سیاسی بهره ببریم، تعبیر تسهیلگر به جای آموزگار یا معلم، کلاس درس را به جایی میان دموکراسی و دیکتاتوری تبدیل میکند. جایی که میتوان آن را حکومت نخبگان دانست. وقتی شما به عنوان تسهیلگر کنار دانشآموزانتان قرار میگیرید، صرفا تلاش میکنید مسیر فهم را برایشان سادهتر کنید. اصولاً در تسهیلگری، آموختن و صحیح فکر کردن از نیل به نتیجه مهمتر است. شما به عنوان معلم فرصت دارید به مسأله از زوایای دیگری نگاه کنید، حتی بسیار اتفاق میافتد که خود میآموزید، و ممکن است مخاطبان شما به نتایج دیگری برسند که با افکار و عقاید شما متفاوت است. نقش شما بیشتر نقش کنترلکنندهی بحث است و به رعایت موازین بحث صحیح از جمله نحوهی استنادها، قضاوتها، تعادل زمان بحث در کلاس و از این دست موارد حساس هستید.
بدون هیچ توضیحی روشن است که پیاده کردن این روش در مورد باورها، خصوصا باورهای دینی خیلی ساده نیست و در مواردی ممکن است، ناشدنی به نظر آید… این روش با تمام فضای بازی که دارد، در گفتگوهای دینی، هم جواب میدهد و حتی با توجه به نسل مخاطبان ما، استفاده از آن ضروری به نظر میرسد.
موفقیت ما در روابطمان در دنیای جدید، در گرو به کار بردن روش تسهیلگری است. میتوان مطلوب بودن این روش را با استفاده از ارزشهایی مثل همفکری، رایزنی، گریز از جزم اندیشی، حقجویی، افزایش قدرت شنیدن، نگاه چند بعدی به مسایل و از این دست تکنیکها که در واقع ریشه در باورهای ما و نوع نگاه ما به دنیای اطراف دارد، نشان داد.»[۶]
این توضیح نیاز بود. امّا دوباره باز گردیم به همان گذشته. بیش از همان چهل سالی که فرمودند. یکبار حرفهایی زده شد که اگر سخنران و تاریخش را ندانید، گمان میکنید جناب حامدرضا معاونیان با چند ضمیمهی “بیشرف و الدنگ” فرمودهاند، آن هم بالای منبر یکی از هیئات ضدّانقلاب یا سکولار. مثلاً هیئت “عشّاقالحسین” مشهد.
« نسل جوان ما در اثر نفهمیدن حقایق و سوءتفاهم، از مجالس مذهبی فاصله گرفته است و تا اسم حسینیه و مسجد را میشنود اظهار ناراحتی و انزجار میکند بدون اینکه بیاید و تحقیق کند و از نزدیک مسائل را بنگرد. نفهمیده قضاوت میکند. من با عدهای از محصلین و تیپ جوان که تماس گرفتم دیدم اکثر آنها میگویند چرا فلان آخوند زنا کرده و چرا فلان آدم ریشدار فلان کار را کرده است و این قبیل چیزها را مدرک قرار میدهند. جوامع در اثر فراموش کردن خدا، خود را فراموش کرده و برای ابراز شخصیت و ظهور خودشان هر روز به صورتی نمایان میشوند و به چیزی پناه میبرند یک عده به آهنگها و موسیقی پناه میبرند. بعضیها بیتل میشوند. یک روز دامن مینی ژوب معمول میشود. یک روز چهار انگشت نزدیک واقعیت مد میشود. جوامعی که از یاد خدا غافل شدهاند مردهاند چون آنها غرق در افکار اقتصاد و مادیاتند.»
اینها سخنان دکتر حشمت الله مقصودی بود که در سال ۵۰ آن هم پشت تریبون حسینیه ارشاد ایراد شد.[۷] امکانات فعلی در آن زمان نبود و گرنه بهتر معلوم میشد که جوانان، در کدام دوران از دین و مجالس مذهبی بیشتر فاصله گرفتهاند؟ و چه شکّی که رفتار روحانیّت در هر دورانی و به هر شکلی در این امر اثرگذار است؛ خواه پرخاش در پاسخ به سئوال جوانان باشد یا بیشرف خواندنِ محبوبِ برخی از جوانان.
دکتر حشمت اللّه مقصودی مثل همهی وعاظ، در حیطهی منبر و تبلیغ، محاسن و معایبی داشت که هر چه بود، گذشت. به قول فرزندش: «حقیقت این است که دیروز، امروزِ پریروزهاست، و امروز، دیروزِ فرداها خواهد بود… نه آن عزادارها و مداحها بیخطا بودند، نه آن سبکها و سلیقهها بیعیب و ایراد!»[۸]
امّا رفتار سیاسی این خطیب، نسبت به رژیم پهلوی برای مخالفین حکومت، سئوال برانگیز بود! این که بین او و ساواک چه گذشته بود را در آن زمان، کسی خبر نداشت، امّا آن چه که عیان بود حکایت از آن داشت که دکتر مقصودی، خیلی کاری به نهضت ندارد. کاری کرده بود که اگر چهار کلمهی طعنهدار هم گفت، ساواک خیالش از او راحت باشد! بعضی هم به او حق میدادند که به مباحث سیاسی، ورود چندانی نداشته باشد. چون بالاخره سالها وکیل پایه یک دادگستری بود و چه بسا اگر از شاه تمجیدی هم میکرد، برخی توجیه میکردند.
ظاهر امر این بود که او نیز مثل خیلیها با اوج گرفتن انقلاب اسلامی، به این اقیانوس پیوسته. حتّی در دفاع از تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت، همان مقاله را نوشت که عنوانش این بود: “چرا از اسلام هراس دارید؟”. با پیروزی انقلاب اسلامی، کتاب “تفاوت حکومت جمهوری اسلامی و جمهوری دمکراتیک” را در سال ۵۸ قلم زد. پس از ماجرای تسخیر لانهی جاسوسی آمریکا و حکم دادگاه لاهه بر علیه ایران، مقالهای از وی در نقد این حکم و دفاع از عملکرد نظام جمهوری اسلامی به چاپ رسید که در بخشی از آن آمده بود: « دولت آمریکا تمام جنایات مستقیم و غیرمستقیم خود را در این مملکت به وسیله همین لانه جاسوسی و همین دیپلماتنماها مرتکب شده است.»[۹]
امّا در این میان یک اتّفاق عجیب افتاد. عباس امیرانتظام که سخنگوی دولت موقّت و معاون اداری نخست وزیر بود، به اتّهام جاسوسی برای سازمان سیا دستگیر و روانهی زندان شد! طبیعی بود که اعضای دولت موقّت که بیشترشان از اعضای نهضت آزادی بودند، در دادگاه حاضر شده و به دفاع از امیرانتظام بپردازند؛ امّا سئوال این بود که چه کسی قرار است رسماً وکیل مدافع امیرانتظام شود؟ چند نفر را متهم درخواست داد و چند نفر دیگر، خود پا به میدان گذاشته و حاضر به پذیرفتن این مسئولیت شدند. روزنامه “میزان” که ارگان نهضت آزادی بود، در تاریخ ۱۶ فروردین ۱۳۶۰ متنی را منتشر نمود که با این عبارت پایان میپذیرفت:
«اینجانب آمادگی خود را برای قبول وکالت در دفاع از آقای امیرانتظام اعلام مینمایم. مشروط بر این که قبل از دفاع فرصت کافی برای مطالعه پرونده داده شود. با احترام، حشمت اللّه مقصودی»[۱۰] هر چند که وکیل پایه یک دادگستری بود و شغلش ایجاب میکرد، امّا اینبار احساس وظیفه کرده بود تا داوطلبانه پا به میدان گذاشته و از کسی که اتهامش جاسوسی برای سازمان سیا بود، دفاع نماید. اسناد جاسوسی امیرانتظام، از همان لانهای پیدا شده بود که دکتر مقصودی، حدود دو سال پیش، از تسخیرش دفاع کرده بود.
نام دکتر مقصودی در کنار دیگر افرادی قرار گرفت که برای دفاع از یک متهمِ به جاسوسی، اعلام آمادگی نموده بودند. به اسامی که دقّت میکردی، هر کدام به نوعی انحراف و زاویه داشتند. از آیت اللّه یحیی نوری و دکتر گلزاده غفوری گرفته تا دکتر میناچی و دکتر نورعلی تابنده گنابادی.[۱۱] توفیق دفاع از امیرانتظام شامل حال دکتر مقصودی نشد و بر عهدهی دکتر نوبری قرار گرفت. این دادگاه که مجموعاً ۱۵ جلسه به طول انجامید، از معدود دادگاههایی است که متن کامل آن در روزنامههای آن زمان مثل کیهان و میزان به چاپ رسید. سرانجام در خرداد سال ۶۰، عباس امیرانتظام به جرم انجام ملاقاتها و تماسهای سری، ارائه اطلاعات و آگاهی به دشمنان انقلاب درباره مسائل و اطلاعات داخلی، فراری دادن سران فاسد رژیم شاه و مأموران سیاسی سفارت رژیم شاه در اسرائیل و… به حبس ابد محکوم شد.
حدود دو سال از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته بود و این ماجرا تنها یکی از دهها توطئهای بود که علیه انقلاب صورت میگرفت. علاوه بر اوضاع بحرانی آن روزگار و همچنین فشار جنگ تحمیلی، در سالهای بعد نیز شیطنتها و کودتاهایی کشف شد که ردّ پای برخی از روحانیون نیز در آن واضح بود. خبر لو رفتن کودتای قطبزاده و آگاهی آیت اللّه شریعتمداری از آن توطئه، حتّی برای برخی از خواص جامعه، باورکردنی نبود چه رسد به عوام. نظام جمهوری اسلامی، مثل هر حکومت دیگری ریزشها و رویشهایی به خود میدید. برخی فاصله گرفتند و در خانه نشستند، امّا برخی دیگر عناد ورزیدند. زاویهها روزبه روز بیشتر میشد. بسیاری از ریزشهای انقلاب جزو کسانی بودند که دکتر حشمتاللّه مقصودی به آنان ارادت داشت. طبیعی بود که از وضع موجود ناراضی باشد. در سال ۶۵ تصمیم گرفت تا به آلمان غربی سفر کند. این سفر در سالهای ۶۶ و ۶۷ نیز تکرار شد.
همان سالها بود که حضرت روح اللّه، برای تسهیلگری در انتقال یک مفهوم دینی به جامعه، به دفعات از عبارت “اسلام ناب محمّدی و اسلام آمریکایی” استفاده نمود. یکی از مهمترین پیامهای عمر مبارکش، “منشور روحانیّت” بود که در اسفند ۶۷ نگاشت. در بخشی از آن آمده بود:
« استکبار وقتى که از نابودى مطلق روحانیت و حوزهها مأیوس شد، دو راه براى ضربه زدن انتخاب نمود؛ یکى راه ارعاب و زور و دیگرى راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتى حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راههاى نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت، القاى شعار جدایى دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهاى کارگر شده است… ولى طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس مآبى و دین فروشى عوض شده است. شکست خوردگان دیروز، سیاست بازان امروز شدهاند. آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمىدادند، پشتیبان کسانى شدند که تا براندازى نظام و کودتا جلو رفته بودند.»[۱۲]
چندی از این هشدار امام نگذشته بود که یکی دیگر از مصادیق این سخن شناسایی و دستگیر شد. مرحوم آیت اللّه ریشهری به عنوان وزیر اطّلاعات وقت، در گفتگو با رسانههای داخلی، از بازداشت چند جاسوس خبر داد. وی در بخشی سخنانش گفت:
« دکتر حشمتالله مقصودی در میان دستگیر شدگان اخیر است. با شخصی به نام “پارکر” در آمریکا ارتباط داشته پارکر به مقصودی در آمریکا میگوید: “آمریکا دیگر این تجربهی تلخ را تکرار نخواهد کرد که یک نفر را بتراشد و وارد مملکت کند، اگر ما ریشه در کشورها نداشته باشیم کار بی فایده است.” آمریکا از کودتا در ایران مأیوس است و این حرف اعتراف به این است که از گروهکها هم مأیوس است و برای سلطه مجدد بر ایران به این نتیجه رسیده که باید فرهنگ ایرانی را عوض کرد، یعنی اسلام ناب تبدیل به اسلام آمریکایی شود.»
وی در مورد ترفند جدید آمریکا ادامه داد: «آمریکا دقیقا به روش شیطان که با استفاده از نقاط ضعف انسان که خواستههای نفسانی است وارد میشود و عمل میکند. شیطان بزرگ و امنیت جاسوسی سیا دقیقا روش شیطان را دنبال میکند. یعنی از طریق نفوذیهای خودشان که همان مهرههای جاسوسی هستند در اقشار مختلف سعی میکنند در دراز مدت جایگزین شوند. و با بزرگ کردن نقاط ضعف و دست گذاشتن روی مشکلات ناشی از هشت سال جنگ و اختلاف افکنی و بیبند و باری و بالاخره با تبلیغ جدایی دین از سیاست و ترویج روحانینمایان که این تز را طرفداری میکنند، سعی در تحصیل خواستههای خود دارند.»
وی همچنین به وسایل پیچیدهای که در اختیار جاسوسان گذاشته شده بود اشاره کرده و گفت: «از جمله دستگاههای دریافت پیام رمز اعداد که با دفترچههای مخصوص تطبیق میشد. این دفترچهها با جاسازی مخصوص وارد مملکت میشد. مثلا برای دکتر حشمت مقصودی کارخانهی ناخنگیرسازی دفترچه را جاسازی کرده بود.»[۱۳]
تیر ۱۳۶۸ بود که مردم تصویر خطیب معروف را در قاب تلویزیون دیدند. دکتر حشمتاللّه مقصودی، طیّ یک مصاحبهی تلویزیونی، اعتراف نموده و از چگونگی ارتباط خود با سازمان سیا پرده برداشت!! او تصریح داشت که بر این عقیده بوده: «بدون اتکا به یک قدرت خارجی، نمیتوان ادامه حیات داد.» وی پس از تشریح علل و روند ارتباطگیریاش با مأموران سیا، اعتراف نمود که: «بنده کاملاً در جریان ماهیّت کار بودم و میدانستم این، مقدمهی ارتباط با عوامل دولتی آمریکا و طبیعتا سازمان جاسوسی آن کشور است.» دکتر مقصودی با فراگیری نگارش نامههای نامرئی، موظّف میشود تا اطّلاعاتی پیرامون قوه قضائیه و دادگستری، جناحبندی داخل روحانیّت، رهبری آینده، شخصیت و دیدگاههای روحانیون طراز اول و مسئول، اختلاف بین مراجع، اختلاف بین مسئولین کشوری و امکان تشدید آن، موقعیت هر یک از مراجع در محافل مذهبی، اختلاف دولت و مجلس، زمینهها و کیفیت راهاندازی آشوب داخلی بعد از امام و … را گزارش نماید و چنین نیز میکند. دیدار با رضا پهلوی(فرزند محمدرضا) و قرار ملاقات با احمد مدنی(کودتاگر) از جمله اقدامات او در آمریکا بوده است. متن کامل این مصاحبه در روزنامهی کیهان به چاپ رسید.[۱۴]
« آنچه که ما با او سر و کار داریم، عمل جاسوسی و خیانت و فساد و دخالت در امور داخلی و اقدام علیه امنیّت کشور است که طبق موازین حقوقی داخلی و جهانی، جرم است.»[۱۵] این یکی از عباراتی بود که ۱۰ سال پیش، دکتر مقصودی، با دکترای حقوق قضایی و به عنوان وکیل پایه یک دادگستری نوشته بود. و حال خود به عنوان مجرم و یکی از مصادیق این عبارت، شناخته میشد. ای کاش روزگار چنین رقم نمیخورد تا قلم بدینجا رسد. زمستان همان سال، فصل پایانی عمر دکتر نیز بود. دکتر حشمتاللّه مقصودی اعدام شد.
ببخشید که قلم به درازا کشید. در فضای مجازی جستجوی بسیار کردم تا شاید یک مطلب در معرفی دکتر حشمت اللّه مقصودی پیدا کرده و به آن ارجاع دهم، امّا هیچ مطلب قابل توجّهی نیافتم. ناچار این متن را نگاشتم.
امّا چند سئوال مهم:
ماجرای دکتر حشمتاللّه مقصودی، چه ربطی به فرزندش دارد؟ مگر تاریخ به خود ندیده کسانی را که نه تنها مسیر پدر را ادامه ندادند بلکه بر خلاف جهت گام برداشتند؟ گیریم که دکتر حمیدرضا مقصودی نه یک شبه انجمنی، بلکه یک عضو رسمی انجمن و یا اصلاً رئیس انجمن حجتیّه باشد. آیا افشای ماجرای پدرش، از حیث شرعی و اخلاقی کار درستی است؟
و پاسخی به اجمال:
اگر برایم اثبات میشد که دکتر حمیدرضا مقصودی بر خلاف پدر، همسو با انقلاب و نظام است، به یقین چنین اقدامی را شایسته نمیدیدم. در مرحلهای بالاتر، اگر یقین داشتم که اصلاً دکتر حمیدرضا مقصودی همسو با انقلاب و نظام نیست، ولی از اقدام پدرش نیز حمایت نمیکند، و او را مقصّر میداند، باز هم به این موضوع نمیپرداختم. برویم بالاتر، اگر یقین داشتم که دکتر حمید رضا مقصودی اولاً همسو با انقلاب و نظام نیست، و ثانیاً پدرش را هم مقصّر نمیداند، اما این اعتقادش را هم اظهار نمیکند، باز هم در مورد پدرش چیزی نمینوشتم.
امّا مشکل آن جاست که وی نه تنها همسو با انقلاب و نظام نیست، بلکه آشکارا از پدرش حمایت نموده و نظام را ظالم میداند. وی در مورد پدرش مینویسد: « مردی که دین را دکان نکرد، نان دانش و تلاش خودش را خورد و چوب حقیقتجویی و حق گوییش را. آزاد زیست و آزادانه جان دادند.»[۱۶]
در مطلبی دیگر، پدرش را “مظلوم” میداند. گویا نظام جلّاد بود و پدر ایشان مظلوم! به یقین این نگاه در مواضع و عملکرد فعلی ایشان نیز بیتأثیر نخواهد بود و همین امر ایجاب مینماید که برای شناخت هر چه بیشتر دکتر حمید رضا مقصودی، به این موضوع نیز پرداخته شود. ما جلوگیری از تحریف تاریخ انقلاب را مصداقی از جهاد تبیین و به امر ولی و مرجعمان، یک وظیفهی شرعی میدانیم.
اگر از این تاریخ حفاظت نشود، به زودی از اینگونه افراد، چهرههای مقدّسِ مظلومی ساخته خواهد شد که تبلیغشان، به نوبه خود، بذر کینه و دشمنی علیه نظام را در قلب ناآگاهان میپاشد. همانگونه که در مواردی انجام شد و هماکنون نیز نسل جوان خانوادهی مرحوم دکتر مقصودی، کانالی جهت این امر راهاندازی کردهاند.
یکی از اعضای نسل جدید این خانواده، نوهی دختری دکتر حشمت الله مقصودی است. خانم شکیبا خسروی. وی به مناسبت سالروز درگذشت پدربزرگش، متنی را منتشر نمود که دکتر حمیدرضا مقصودی نیز با تعریف و تمجید، آن را بازنشر داد. در بخشی از این متن خطاب به پدربزرگش اینگونه نوشته:
« … هر وقت کسی را ناعادلانه مجازات کردند، یادتان بودم. وقتی پسر شجریان نمیدانست کجا باید پدرش را به خاک بسپرد، یادتان بودم. وقتی اعدامهای در خفا و بیخبری را دیدم، یادتان بودم. وقتی چندین روز جمهوری [بدون به کار بردن واژه اسلامی]، سکوت کرد تا آخر بگوید هواپیما را خودمان زدیم، یادتان بودم. وقتی خانوادهها نمیدانستند چه بر سر عزیزانشان آمده و جسدی تحویل نمیدادند، یادتان بودم. وقتی تشییعهای بیسروصدا را دیدم، یادتان بودم. وقتی دیدم بزرگان نه سومی داشتند نه هفتی، یادتان بودم…. بارها از خودم پرسیدم اگر در زمان شما هم این خبرگزاریها و هشتگها بود، میتوانستیم بَرتان گردانیم؟ نمیدانم… »
و دکتر حمیدرضا مقصودی پس از نشر این متن در پیج خود، در زیر آن مینویسد: «یادداشت پراحساس و استوار خواهرزادهام سرکار خانم شکیبا خسروی به مناسبت سالگرد سوک مظلومانهی پدرم در دیماه ۶۸»
آیا برای معرّفی نگاه سیاسی اینگونه افراد، ذکر این مطالب لازم نیست؟ وقتی خودشان آشکارا مینویسند و نظام را متّهم میکنند، باید دستروی دست گذاشت؟ به قول بایرون کیتی: «واقعیت برای نمایش خودش، منتظر اجازهی کسی نمیمونه… بازنده کسی است که باهاش بازی میکنه!»
قسمت دوم این مطلب به شخص دکتر حمیدرضا مقصودی و انجمن حجتیّه مربوط میشود که إن شاءالله تقدیم خواهد شد.
پانوشت:
[۱] – روزنامه اطلاعات، ۱۱/۱۱/۵۷، ص۵
[۲] – کتاب پایگاههای انقلاب اسلامی، حسینیه ارشاد به روایت اسناد ساواک صفحه ۲۶۷
[۳] – در طریق معرفت، مروری بر زندگی و خاطرات آیت الله سید رضی شیرازی، مصاحبه و تحقیق: محمد رحیمی، انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۶، ص۱۳۷
[۴] – خاطرات آیت الله محمدعلی گرامی، تدوین محمدرضا احمدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۳۵۸
[۵] – در طریق معرفت، مروری بر زندگی و خاطرات آیت الله سید رضی شیرازی، ص۱۳۷
[۶] – صفحه اینستاگرام دکتر مقصودی، dr.hr.maghsoodi
کتاب پایگاههای انقلاب اسلامی، حسینیه ارشاد به روایت اسناد ساواک صفحه ۱۹۹[۷] –
[۸] – صفحه اینستاگرام دکتر مقصودی، dr.hr.maghsoodi
[۹] – روزنامه اطلاعات، ۲/۱۰/۱۳۵۸، ص۸
[۱۰] – روزنامه میزان، ۱۶/۱/۱۳۶۰- آن سوی اتهام (محاکمه و دفاعیات عباس امیرانتظام در دادگاه انقلاب)، نشر نی، ج۲، ص ۳۷۹
[۱۱] – همان، ص۱۱۵
[۱۲] – صحیفه امام، ج ۲۱، ص۲۸۰
[۱۳] – خاطرهها، محمدی ریشهری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ ۱۳۸۳، ج۳، صفحهی ۳۲۰
[۱۴] – روزنامه کیهان، ۷/۴/۱۳۶۸
[۱۵] – روزنامه اطلاعات، ۲/۱۰/۱۳۵۸، ص۸
[۱۶] – صفحه اینستاگرام دکتر مقصودی، dr.hr.maghsoodi
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.