یک شعر اخلاقمدارانه از خطیب متخلق

ساعاتی پس از انتشار مطلب قبل، شعر زیر در کانال آقای معاونیان منتشر شد.

پیش از این نیز وقتی در کانال «حقایقی پیرامون انجمن حجتیه» پیرامون ایشان مطلبی منتشر شده بود، آقای معاونیان این شعر را در کانالشان منتشر کرده و سپس برداشته بودند! و حال گویا نیاز به انتشار مجدد آن پیدا نمودند. امیدوارم این بار حذف نشود!

✅ با این اوصاف قضاوت این که شعر زیر خطاب به چه کسی گفته شده، با شما!

فراموش نفرمایید که این شعر توسط خطیبی سروده شده که شبانه روز، در هیئات دم از ولایت اهل بیت (علیهم السلام) میزند و مردم را به الگوگیری اخلاقی از آنان دعوت مینماید.

💠 یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ

شعر خطیب ولایی، حجت الاسلام و المسلمین حامدرضا معاونیان:👇

یکی گفت من را که فردی حقیر
ز تو‌ بد و بد گفت تا گشت سیر

جوابش بده تا که خامش شود
که آرام خر با دو تا هش شود

جسارت نورزد چنین خیره سر
و‌ می درنیفتد به تو‌شیر نر

شغالک‌چو‌ زوزه کشد همچو‌گرگ
توهم کند خویش را بس بزرگ‌

اگر بی پدر بود طفلی پلشت
ادب از که اموزد ؟ از گاو‌ دشت؟ !

بگو یک جواب و‌دهانش ببند
که نایابی از واغ واغش گزند

کنون‌توله سگ‌دامنت را گرفت‌
و‌خلقی ز صبر تو‌مانده شگفت

که صبرت چرا و سکوتت چرا
ز حد درگذشته است این بی حیا

بگفتم‌ که ای جان ،پس حلم کو‌؟
نشان فروزنده ی علم کو‌؟

ز حکمت نشاید که مرد کهن
شود با فرومایه ای هم دهن

نیابی در آیین فزرانگی
گلاویزی پیر با کودکی

درختی که پر بار باشد چه باک
چو‌سنگش زند کودک غرق خاک

جوانی و‌خامی و‌جهل و‌غرور
چو‌ ترکیب شد،شد پدید این شرور

بلی شرم‌ و آزرم در وی نبود
که شد بدسگالی لجوج‌و‌ عنود‌

نجابت نباشد چو در ریشه اش
به شیعه زند ضربت تیشه اش

چو‌‌ نور فضیلت به جان اش نتافت
به سوی رذالت شتابان شتافت

کسانی بجز تهمت و‌افترا
ندارند کاری در این غم سرا

گروهی بجز کذب و مشتی دروغ
ندارند روزی و رزق از فروغ

ز طغیان نفسی که اماره است
به بهتان زدن حرمت خود شکست

ادب گر نیاموخت طفل از پدر
بیاموزدش حق به چوب قدر

سر از تخم آورد جوجه کلاغ
نفیرش بتر از حمیر و‌ الاغ

دل آزار و‌ زشت و‌ کثیف و‌پلشت
صدایش خراشد دل باغ و دشت

نداند که سیمرغ از اوج قاف
به جوجه کلاغی نیارد مصاف

مرا با یکی دلقکی گو‌ چه‌کار ؟
اگر بود بدگو‌ و یا پاچه خوار

بلوغش رسد تا که مردی شود
پس از آتشش ،خاک سردی شود

گزد لب به دندان از این ترهات
نیابد ز وزر و‌ وبالش نجات

یقین نگذرد حق ز تهمت زنان
که بهتان زند گه به این گه به آن

تأمل نمودم در این ماجرا
بنازم به تقدیر و‌کار خدا

که ان خرمگس که به گردم نشست
ز خود عرض برده پرش را شکست

مرا حلقه ی وصل گر خوانده است خودش حلقه بهر سر انگشت و دست !

شده خام از این که من خامشم
نداند که‌ گر تیغ خود بر کشم

نه سر از شغالان بماند نه پوز
فراری شود کلب و کفتار و یوز

اگر شیر ارام کنجی نشست
بترس از خروشش مشو‌خیره مست

گر از جا جهد سویت ای موش کور
بگردی بدنبال سوراخ گور

نداند مرا صاحب ذوالفقار
بیان داد چون خنجر آبدار

زبان تیغ و اندر غلاف دهان
نگه دارمش تا بیابم زمان

نداند بیان ام طلسمش کند
نجس نام و‌ پررجس اسمش کند

ورا حلم من خام کرد و‌جسور
نداند که وای از خروش صبور

بسا جهل و‌نادانی و‌ بغض و‌کین
یکی را شقی کرد و‌دوزخ نشین

وجودش هم اینک‌ جهنم بود
درونش جدالی دمادم بود

یکی اخسرین اندر اعمال خویش
روانش روانی و‌ روحش پریش

ز عجب و‌تکبر به خود خیره شد
و‌ ابلیس بر روح وی چیره شد

چو‌از اهل فضل و‌هنر دور شد
اسیر هوا گشت و‌مزدور شد

مخنث اگر دشمن من شده عیب نیست
تصوف بجز بدعت و‌شرک یا ریب چیست

تأمل نما تا که حامد چه گفت
مزن باز بهتان مگو‌حرف مفت

آدرس تلگرام:
@moaveniyan

 

2 پاسخ
  1. ناشناس
    ناشناس گفته:

    بالاخره باید یکی جواب این همه افترا را بدهد…
    ما قصد به راه آوردن شما را نداریم…
    امّا بدانید که حرف‌هایی که می‌زنید را باید روزی جواب دهید…
    الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَىٰ أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ / یس-۵۶

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.